روزی كه همه شرمنده مهدی فتحی شدیم!
به گزارش راستابلاگ آخرین ساعتهای ۲۹ اسفند سال ۱۳۸۲ هنوز عده ای درگیر کم و کسری هفت سین خود بودند، تعدادی دیگر چمدان های خویش را وارسی می کردند که چیزی را برای سفر نوروزی از قلم نینداخته باشند، بازیگر بی تکرار ما اما ترجیح می داد این نو شدن را بگونه ای دیگر رقم بزند؛ او نه یک شهر جدید، نه یک سال جدید بلکه جهانی تازه را خواستار بود. مهدی فتحی در واپسین ساعتهای سال ۱۳۸۲ از نو شکفت.
به گزارش راستابلاگ به نقل از ایسنا، قصه قصه مرگ است؛ قصه تکراری و پرغصه این روزها اما نمی خواهیم کام مان را تلخ تر از این نماییم که زندگی به اندازه کافی در این سال ها به ما سخت گرفته است. نمی خواهیم برای مهدی فتحی و کوچ غریبانه اش مرثیه سرایی نماییم که پس از این همه سال به چه کار می آید؟! نمی خواهیم بگوییم در زندگی اش قدر ندید که آیین مرده پرستی است.
تکرار این داستان غمبار در ایسنا فقط یک دلیل دارد و همان کوروسوی امیدی که هنوز در جان مان می دمد، ما را بر آن داشت تا آنرا بار دیگر مرور نماییم که شاید عبرتی باشد و تلنگری که جلو فجایع بعدی را بگیریم. این اخطار در این عصر کرونازده که اصحاب فرهنگ و هنر بدجوری در تنگنا قرار گرفته اند، اهمیت بیشتری هم دارد.
هرچند خبر درگذشت مهدی فتحی در شور و هیجان نوروز که در دهه ۸۰ بارها بیشتر از امروز هم بود، کمرنگ شد، اما حکایت دردناک او از مدت ها پیشتر شروع شده بود؛ آذر سال ۸۱، از همان دورانی که به علت ناراحتی قلبی در بیمارستانی که شما هم به احتمال قوی نامش را می دانید، بستری بود و از آن جا که توان پرداخت هزینه ها را نداشت، اجازه ترخیص به او داده نشد.
آخرین گفته های مهدی فتحی با خبرنگاران شاید تلخ ترین دیالوگ هایی است که بر زبان بازیگری تماشایی جاری می شود اما افسوس که این دیالوگ ها یک بازی نمایشی نبود بلکه واقعیتی سهمگین بود که یادآوری اش پس از این همه سال همچنان دهشتناک است.
ما برای این که قضاوتی نکنیم، آن چه را در تاریخ اول دیماه ۱۳۸۱ بر خروجی ایسنا قرار گرفته، عین به عین بازنشر می کنیم: «مهدی فتحی که در حالت نیمه هوشیار و با اندکی فراموشی سخن می گفت، اعلام نمود که بیمه شده خانه سینما و خانه تئاتر نیست و الان در انتظار ترخیص به سر می برد. یکی از همراهان او به خبرنگار ما اظهار داشت: مهدی فتحی از روز ۱۵ آذرماه به علت بیماری قلبی در بیمارستان... بستری شده و هزینه این مدت با کسر تخفیف هایی که از بیمارستان گرفته ایم، حدود یک میلیون و ۳۸۰ هزار تومان شده است. او خاطرنشان کرد: با عنایت به این که ایشان از صدا و سیما مبالغی را طلب دارند، ما با آنها تماس گرفته ایم ولی هنوز جوابی به ما داده نشده است اما قرار بوده هزینه ها از جانب خانه هنرمندان پرداخت گردد که هنوز اتفاقی نیفتاده است. در این اثنا بهروز غریب پور (مدیر وقت خانه هنرمندان ایران) اعلام نمود که در حال مذاکره با رئیس مرکز هنرهای نمایشی و مهندس مرتضی کاظمی (معاون وقت امور هنری) است تا بتواند حمایت آنان را برای پرداخت هزینه ها جلب نماید و بزودی کارهای ترخیص این هنرمند از بیمارستان صورت خواهد گرفت. اما مسوول روابط عمومی خانه سینما هم اعلام نمود که مقرر است هزینه های بیمارستان مهدی فتحی از جانب وزارت ارشاد تامین گردد.
مهدی فتحی که بازی های ماندگار وی در عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون اولین بار در «وامپیر زن خون آشام» (۱۳۴۶) و بعد در مجموعه تلویزیونی «امام علی (ع)» و نمایش های «دندون طلا» و «بینوایان» هنوز در یادها باقی است، روی تخت بیمارستان در بستر بیماری هم از علاقه اش به تئاتر گفت و از هنرمندان خواست تا در عرصه فرهنگی به درستی کار کنند.»
همان روز به فاصله اندکی، مدیر روابط عمومی و مشاوره رسانه ای معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام نموده بود از هفته گذشته که مهدی فتحی در بیمارستان بستری شد، به محض دریافت خبر در دستور کار قرار دادیم و مراحل مختلف را نظارت کردیم و کل هزینه ها به دستور جناب پزشک معاونت امور سینمایی مقرر است پرداخت گردد. امروز کارکنان معاونت مراحل ترخیص را انجام می دهند و اگر در وقت اداری امروز به نتیجه نرسیم، بطور قطع فردا ترخیص خواهد شد.
مهدی فتحی آن زمان از بیمارستان مرخص و گفته شد که هزینه درمان او را شهرداری پرداخت کرده است.
یک سال بعد وی در بیمارستانی دیگر بستری شد و در آخرین ساعتهای سال ۱۳۸۲ در همان بیمارستان دار فانی را وداع گفت. مرگ تراژیک وی در هر بهار، خاطر دوستدارانش را می آزارد اما این بهار که تعدادی از نامداران فرهنگ و هنری خویش را از دست داده ایم، گویی حکایت مهدی فتحی پررنگ تر از همیشه تداعی می شود.
فروردین سال ۱۳۸۳ مهدی فتحی را به آرامش خاک سپردیم تا شاید آن چه را ما برای او کم گذاشتیم، طبیعت جبران کند.
نمی خواهیم کارنامه پر و پیمان هنرمندی همچون او را مرور نماییم یا از نقش آفرینی های به یادماندنی اش بگوییم، حتی نمی خواهیم از هماوردی اش با جهان پلهوان تختی بر تشک کشتی صحبت نماییم، هرچند شاید درباره این خصوصیت او کمتر گفته و شنیده باشیم. همه این ها با یک جست وجوی ساده، به راحتی به دست می آید.
ما این حکایت را نقل کردیم به این امید که وجدان های خفته بیدار شوند و در این روزگاری که یک ویروس مرموز زندگی را بر همگان و بخصوص بر اهل فرهنگ و هنر سخت کرده، تدبیری بیندیشیم تا این قصه های دردناک این اندازه پرتکرار نباشد، تا هنرمندی ناچار نشود برای گذران زندگی با پروژه ای پرخطر همکاری کند، تا هنرمندی مجبور نشود برای دستمزدی ناچیز با جانش معامله کند که بتواند اقساط بانک را بپردازد.
نقل این قصه، هشداری است برای آنان که دست شان می رسد تا کاری کنند.
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب