گفتگو با تهیه كننده آژانس شیشه ای
حرف های سانسور شده سینما که هیجانی در خیابان ها پخش می شود
به گزارش راستابلاگ، تهیه کننده «آژانس شیشه ای» با مرور برخی مشکلاتی که حین ساخت این فیلم سینمایی وجود داشت، معتقد است: بخش زیادی از حرف ها و دغدغه هایی که فیلمسازهای اندیشمند دنبالش بودند تا فیلم آنرا بسازند و جامعه را آگاه کنند به علت آنکه جلوی آنها گرفته شد هم اکنون به شکل هیجانی و کاذب در کف خیابان پخش شده است.
در یکی دو هفته گذشته با انتشار چند گزارش و مصاحبه برخی علل کمرنگ شدن فیلمهای سیاسی و منتقدانه در سینمای ایران بررسی گردید و حالا مهدی کریمی که تهیه کنندگی فیلم «آژانس شیشه ای»، «رنگ خدا»، «پاداش»، «روبان قرمز» و «مهر مادری» را هم در کارنامه خود دارد در گفت وگویی با ایسنا به بیان نقطه نظرات خود در این حوزه پرداخت.
پیشتر سید جمال ساداتیان - تهیه کننده فیلم «به رنگ ارغوان»- اظهار داشته بود: اگر در فیلمهای سیاسی - اجتماعی بتوانیم بخشی از حرف های جامعه را بگوییم، به نظرم در شرایط جامعه بی تاثیر نیست، ضمن این که مردم دوست دارند جدا از این که حرف دل آنها زده می شود، جایی هم کاری اجرا شود. نباید اینطور باشد که حرف زده شود اما گوش شنوایی وجود نداشته باشد یا ترتیب اثر داده نشود. این مهم می باشد که مطالبات، مورد توجه باشد و زمینه اجرایی به خود بگیرد. اگر مقرر است موضوعی در چارچوب بیانیه های سیاسی یا تصویر گفته شود، باید مسؤلان امر به آن توجه نمایند و اگر این طور باشد آن وقت سینما می تواند کارکرد بهتری داشته باشد؛ البته این ها با این فرض است که اجازه ی مطرح کردن برخی مسائل را در سینما داشته باشیم.
بیشتر بخوانید:
جمال ساداتیان: نگذاریم حرف مردم تلنبار شود
سیاستمداران اصلا فیلم می بینند؟!
در ادامه مشروح این مصاحبه را می خوانید:
ایسنا: چرا بعد از «آژانس شیشه ای» که از شاخص ترین فیلمهای سینما با تمی سیاسی در دو دهه اخیر بوده، تحمل نقد سیاسی و اجتماعی در فیلمها کاهش پیدا کرده و آیا نبود چنین نقدهایی اثراتی در وضعیت امروز جامعه گذاشته است؟
به نظرم دلیل ساخته نشدن این نوع فیلمها بیشتر بخاطر کم تحملی و تنگ نظری در حوزه های تصمیم گیری است. وقتی از نظر ادبی، ارزشی و محتوایی به سینما توجه نکنیم شرایط به سمت سرگرمی انحراف پیدا می کند و مسیر آن آثاری که به تضارب فکری برمی گردد یا در دسته سینمای اندیشه ای و صاحب حرف می گنجد، تنگ می شود. در سه، چهار دهه گذشته وقتی سینما تجربیات متفاوتی را عرضه می کرد، هم از نظر جذب مخاطب موفق بود و هم از نظر توسعه و رشد جریان فیلمسازی. سینما در کنار دیگر مقوله های فرهنگی در ارتباط با انتقال پیام و برقراری ارتباط با مخاطب و جهان یک نمونه کامل تر است. هم اکنون اگر آثار ساخته شده در دنیا را نگاه نماییم، متوجه می شویم که فیلمهای اثرگذار زیادی هستند که در عین نقد، سبب باورپذیری بیشتر نسبت به جریان های سیاسی می شوند اما وقتی این مسیر را به علل سلیقه ای تنگ می نماییم شرایط دیگری ایجاد می شود. «آژانس شیشه ای» هم می توانست سرنوشتی را که هم اکنون دارد، نداشته باشد مثلاً گرفتار ممیزی می شد یا آنرا ابتر می کردند تا حرف و کلامی نداشته باشد و به شکلی خروجی فیلم خنثی باشد.
بخش زیادی از آن حرف ها و گفت وگوها و دغدغه ها که در حوزه های نظری، فیلمسازهای اندیشمند دنبالش بودند تا فیلم آنرا بسازند و جامعه را آگاه کنند به سبب آنکه جلوی آنها گرفته شد هم اکنون به شکل هیجانی و کاذب در کف خیابان پخش شده است. اگر ما در آن گفت وگوی فرهنگی سبب رشد فکری مخاطب شده بودیم هم اکنون او به سادگی بازی نمی خورد و مسیر خویش را با یک هیجان کاذب تغییر نمی داد. طبیعی است وقتی به محصولات فرهنگی در حوزه کتاب، فیلم یا تلویزیون نگاه می نماییم آنجاییکه پیشگیری یا زودتر اطلاع رسانی کردیم صدمه های کمتری به جریان اجتماعی و حاکمیتی وارد شد. هم اکنون بخش زیادی از کشمکش ها از آن عدم آگاهی و روشنگری است. وقتی اطلاعات درست به ما نرسد، تصور می نماییم اطلاعات دیگری را که دریافت می نماییم درست هستند.
مثل آنچه در این چند ماه در حوزه رسانه ای صورت گرفت.
بله، همینطور است. خطرات این ها اثر عمیقی دارد. بر فرض مثال اگر در حوزه اعتقادی طوری رفتار نماییم که نسل جدید یا فرزند خودمان آگاهانه به باورهای دینی پایبند نشود با یک تحریک ساده فکر می کند هم اکنون وقت جدایی است، وقت لجاجت و اعتراضی است که حتی خودش هم امکان دارد نداند برای چه آنرا مطرح می کند. در ادوار مختلف، سینمای پیشرو - یعنی آن سینمایی که فیلمسازش صاحب تفکر است و به شکل باورپذیری اثر تولید می شود و می تواند در نگاه فکری جامعه جا پیدا کند-، همیشه بهترین ارمغان را برای آرامش جامعه داشته است. متاسفانه برخی با دلسوزی های بی مورد و نگاه های سلیقه ای صدمه هایی به این بدنه وارد نموده اند. مصداقش همین است که مگر چند فیلم سیاسی باید ساخته شود که امکان نمایش پیدا نکند تا بعد دیگر فیلمی از این دست ساخته نشود؟ این روند سبب شد که سینما به سمت تولیدات زودبازده برود و ما هم، چنان هیجان زده از ورود پول های آن چنانی استقبال می نماییم که بعدا دیگر نمی توانیم آنرا جمع کنیم؛ پول های آن چنانی مثل همین جریان نقدینگی در جامعه سرگردان است و هر جا منفعتی باشد به همان سمت، شیب پیدا می کند؛ یک زمانی سمت بازار سکه می رود و یک زمان سمت تولید فرهنگی. این پول به دنبال سود است نه اثرگذاری یا تعالی جامعه. من در این بخش نمی گویم که نباید باشد، بلکه می گویم باید متعادل باشد یعنی هم اکنون تناسب پیکره تولیدات سینمایی ایران را که نگاه نماییم می بینیم کارهای "نان داغ کباب داغ" بخش اعظمی از تولیدات سینمایی را درگیر کرده است. این محصولات زیاد می شوند چون منافع زودبازده دارند و بخش اعظمی از امکانات عرضه را هم در اختیار خود می گیرند و مستقیم اثر سطحی نگری خویش را در جامعه می گذارند. یادمان نرفته که چند سال قبل وقتی فلان فیلم پخش می شد مردم می آمدند و از گیشه می خواستند که پول شان پس داده شود. این آلارم ها از یک جایی خویش را نشان داده است که جامعه از نظر شکلی و توقع درحال جلو زدن از حوزه های اندیشه ای است که البته جلو هم زده. قبلا این طور نبود و تماشاگر فیلم را که می دید به وجد می آمد چون موضوعی در برابرش قرار می گرفت که اصلا به آن فکر نکرده یا از آن زاویه دید تجربه نکرده بود.
یک بحثی که این روزها زیاد مطرح می شود اینست که همین هم اکنون اگر فیلمسازی به شرط گرفتن مجوز بخواهد در رابطه با شرایط روز فیلم بسازد باز هم از جامعه عقب است.
بله، باید تلاش بیشتری کند. البته نشدنی نیست چون به هر صورت باید ببینیم کجا ایستاده ایم و از چه زاویه ای ماجرا را نگاه می نماییم. به هر حال بخش خلاقانه و خلاقیت هنرمندانه همیشه پیشاهنگ نگاه فکری جامعه است ولی به شرط آنکه دسترسی به اطلاعات درست داشته باشد. امکان بیان عقاید خود و توجیه رفتارش را داشته باشد. در بخشی از کارهایی که در این سال ها ساخته شده، نوعی ذوق زدگی و هیجان زدگی دیده می شود که فقط باید گفت طرف غوره نشده، مویز شده است چون که نسبت به مبحث اشراف ندارد و بعد حرف های گُنده گنده هم می زند. این ها اثر منفی در نگاه مخاطب می گذارند. هم اکنون با دهه های قبل این تفاوت وجود دارد که حجم اطلاعات رسانه ای، هنری، فکری و ادبی بسیار بیشتر در اختیار مخاطب است. یک زمانی اطلاعات آن قدر کم بود که وقتی قصه ای را در یک لوکیشن عجیب و غریب تعریف می کردی همه به وجد می آمدند اما هم اکنون همه در همه جا حضور پیدا کرده اند و تصاویر مختلفی را دیده اند. به هر ناممکنی می توانند با مسیرهای کوتاه دسترسی داشته باشند پس در این محیط وسیع عرضه، کار ساده نیست اما همیشه و همیشه با همه پیشرفت های ابزاری، فکر انسان است که جلوتر است یعنی انسان متفکر همیشه جلو است. حالا برای آن که اتفاق مثبتی حاصل شود باید فکر، حفاظت شود و سالم بماند و تاثیرپذیر جریان های کاذب قرار نگیرد. شاید هم اکنون ما به علل خیلی پیش پا افتاده گرفتار یکسری چالش های گفت وگویی با بخشی که سواد آن مبحث را ندارند، هستیم. وقتی در این موضع قرار می گیریم کسی بَرنده نیست چون سطح گفتگو بسیار تقلیل پیدا کرده و در این شرایط است که یک تِرَک موسیقی هیجان به وجود می آورد بدون آنکه صاحب آن فکری کرده باشد. به نظرم هم اکنون هرچقدر جامعه به سمت هوشمندی، هوشیاری و آگاهی در قسمت هنری و فیلمسازی پیشرفت داشته باشد، ما می توانیم به توفیق های بزرگتری دست پیدا نماییم چون تحمل شنیدن حرف و گفت گو را پیدا می نماییم. شاید زمانی فیلم هایی ساخته می شد که مخاطب کشش نداشت آنرا ببیند، در رابطه با آن فکر کند و به تک تک جملات و ارتباط ها دقت کند ولی هم اکنون بخشی از افکار اجتماعی حساسیت بیشتری پیدا کرده و جستجوگر است و حالا گیرایی بهتری دارد و اگر اثری درخور ساخته شود بطور قطع تاثیرگذارتر خواهد بود.
چندین وزارت خانه تلاش می کنند کار فرهنگی درست انجام نشود یعنی چند وزارت خانه تلاش می کنند که با عدم دقت در حوزه فرهنگ و با شعارهای معیشت و پیشرفت بدون پیوست فرهنگی کار خویش را پیش ببرند ولی روزی که به مشکل برمی خورند متهم ردیف اول را حوزه فرهنگی می دانند
به برخوردهای سلیقه ای اشاره کردید، چقدر نقش مدیران فرهنگی را در این اتفاقات و کم شدن فیلم هایی سیاسی و انتقادی موثر می دانید؟ چون شاید گاهی مدیران ارشد نگاه بسته ای در این خصوص نداشته باشند.
به نظرم دل آدم باید برای مدیران فرهنگی بسوزد چون در جایگاهی قرار می گیرند که به سبب امر و نهی یا فشارهای جانبی، به تنها چیزی که فرصت تأمل، تعمق یا اجرا پیدا نمی کنند همان بخش فرهنگی است. اگر گفت وگوها یا مواضع مدیران فرهنگی گذشته را دسته بندی نماییم، می بینیم که با زمان قبل و بعد مسئولیت شان خیلی فرق دارد. در واقع تجربه نشان داده است که آنها وقتی مسئولیتی را می پذیرند، با محدودیت هایی که برای شان ایجاد می شود انگار بیشتر مقرر است کار فرهنگی نکنند؛ مثلا یک نفر دبیر جشنواره ای هنری می شود. بسیار بالاتر از آنقدری که این دبیر باید حواسش به رویداد از وجهه هنری و اجرایی باشد، باید مراقب حاشیه ها و مسائل بیرونی هم باشد و همین می شود که کار از دست در می رود، یعنی هر چقدر هم طرف کارآمد، باسواد و دلسوز باشد این فشارها کار را از دست خارج می کند. هم اکنون کشور در هر شرایطی که باشد هر جا یک اتفاق ناهنجاری می افتد همه بلااستثنا در مصاحبه های خود از ضعف فعالیتهای فرهنگی گله می کنند اما اگر یک روز قبل به آنها بگویید که برای کار فرهنگی کمک کنند، همراهی نمی کنند. شاید اغراق آمیز باشد که بگویم بخش زیادی از آن ضریب بودجه های فرهنگی که در اداره های مختلف مصوب می شود به سمت چاپ بنر، دسته گل عزا و پیام تبریک می رود نه به سمت انجام یک کار زیرساختی. به جای آن تا یک ناهنجاری اتفاق می افتد نوک پیکان انتقادها به سمت بخش فرهنگی است و وزارت ارشاد بهترین سیبل است که مورد هجمه قرار بگیرد. در حالیکه چندین وزارت خانه تلاش می کنند کار فرهنگی درست انجام نشود یعنی چند وزارت خانه تلاش می کنند که با عدم دقت در حوزه فرهنگ و با شعارهای معیشت و پیشرفت بدون پیوست فرهنگی کار خویش را پیش ببرند ولی روزی که به مشکل برمی خورند متهم ردیف اول را حوزه فرهنگی می دانند. هم اکنون در مقایسه با هر حرکتی چه عمرانی، چه اقتصادی یا درمانی و اجتماعی، مظلوم تر و درگیرتر از حوزه فرهنگ و هنر نداریم. ماجرا پوشیده نیست چون در ویترین شیشه ای عیان است. شما نمی توانید بدون زیرساخت و مقدماتی که زمان بر است توقع داشته باشید جامعه آگاه و روشن شود واز رسانه هایی که بارها ثابت شده خِیر مردم را نمی خواهد، بازی نخورد.
بخش اعظمی از این فشارهای بیرونی را که اشاره کردید، در سالهای قبل نسبت به فیلمهای زیادی شاهد بودیم ولی آنجایی که به صدور مجوز برای ساخت و نمایش فیلم و سخت گیری های ارشاد و اعمال سلیقه می رسیم صحبت شما در رابطه با مظلومیت مدیران فرهنگی و دست اندرکار در سینما زیر سوال می رود.
خُب آنجاییکه باید درست عمل کنند اجازه کار ندارند. برای پروانه نمایش فیلم سینمایی چه اشخاصی تصمیم می گیرند؟ اگر این اشخاص از افراد وزارت ارشاد هم باشند به هر صورت یکسری فشار بیرونی روی آن هاست. وقتی مقرر است یک مسابقه فوتبال در استادیوم آزادی برگزار گردد در رابطه با این که تماشاگر داشته باشیم یا نه، باید شورای تأمین نظر دهد. شورای تأمین که تصمیم گیری می کند به مجموعه چیزهایی فکر می کند که هیچ ارتباطی با مسابقه فوتبال ندارد ولی به هر حال اثرگذار است؛ پس خروجی می شود بازی بدون تماشاگر. در سینما هم همینطور است. در فیلمسازی که از نظر استقلال اجرایی زیر سایه نظارت ها و مجوزها پیش می رود، می بینیم که یک فیلم پروانه ساخت می گیرد ولی پروانه نمایش نمی گیرد یا پروانه نمایش می گیرد اما یک سازمان مانع اکران آن در سینما می شود.
فکر می کنید اگر هم اکنون می خواستید «آژانس شیشه ای» را بسازید موفق می شدید؟
همان زمان هم که «آژانس شیشه ای» را ساختیم، به سادگی نمی شد این گونه فیلم ساخت.
نیروی انتظامی برای ساخت «آژانس شیشه ای» هیچ امکانات نظامی نداد و ما خودمان ماشینی را به شکل ماشین پلیس رنگ کردیم و... بعد هم در حین ساخت فیلم توقیف شد چون نهاد نظامی می اظهار داشت: برای چه سرباز ما باید خلع سلاح شود؟ برای چه افسر ما باید چَک بخورد؟
ولی بالاخره ساختید.
بله و البته این فیلم از آن مواردی است که شاید موقعیت پیش نیامده در رابطه با برخی مسائل آن خیلی وارد گفتگو شویم. نیروی انتظامی برای ساخت این فیلم به ما هیچ امکانات نظامی نداد همچون ماشین پلیس و لباس و ما بعد از یکسری راهنمایی هایی که گرفتیم، ماشینی را به شکل ماشین پلیس رنگ کردیم و چراغ گردان تهیه کردیم و بخاطر همین مبحث توقیف شدیم چون نهاد نظامی آن زمان می گفت برای چه سرباز ما باید خلع سلاح شود؟ برای چه افسر ما باید چَک بخورد؟ خود فیلم بسیاری از این موضوعات را حل کرد و اگر فیلم اصطلاحا در نیامده بود و حرفش منعقد نشده بود، هیچ وقت امکان نمایش پیدا نمی کرد. ما در اواخرِ کار یک دولت و اوایل کار یک دولت دیگر بشکلی این فیلم را پیش بردیم که دردسر درست نکند. ما حتی هیچ عکسی را از فیلم تا زمان افتتاحیه جشنواره شانزدهم فجر بیرون ندادیم تا فیلم در خبررسانی و اطلاع رسانی گرفتار جنجال و چالش نشود. هم اکنون موضوعات با آن زمان خیلی فرق کرده و دسترسی به اطلاعات زیاد است و راحتتر می شد خیلی چیزها را کنترل کرد. اغراق آمیز نیست اگر بگوییم موفقیت «آژانس شیشه ای» از نگاه زحمتی که در بحث اجرایی همه عوامل، خصوصا نویسنده و کارگردان کشیده شده یک استثنا است.
با کلیت حرفی که در «آژانس شیشه ای» مطرح می شد هم مخالفتی وجود داشت؟
نکته ای که در اینباره باید بگویم اینست که وقتی «آژانس شیشه ای» توسط «ورا هنر» تولید شد بسیاری از دفاتر سینمایی با تجربه تر و نهادها گفته بودند که این فیلم نباید ساخته شود یعنی از سر دلسوزی و بخاطر تقابل گفت وگویی که در فیلم به وجود می آمد می گفتند که نباید ساخته شود. بخشی از اتفاقات را در حوزه های فرهنگی از همین نگاه های دلسوزانه داریم ولی کار به جایی می رسد که با دایه دلسوزتر از مادر مواجه می شویم. وقتی این دخالت ها و عافیت طلبی، زیاد می شود خیلی کارهای ساده را هم پیچیده می کنند و اجازه نمی دهند اثری ساخته شود. اگر صدمه شناسی نکنیم و تجربیات و محصولات گذشته را بررسی نکنیم چطور می توانیم توقع داشته باشیم که موفقیت های جدیدی حاصل شود؟ شاید برای ما کم ارزش شده که به گذشته نگاه نماییم. هم اکنون در تغذیه و معاشرت های اجتماعی سراغ چیزهای نوستالژیک می رویم ولی در حوزه های اندیشه ای به اکابر نگاه نمی نماییم که مفاخر اندیشمند و ادبای و هنرمندان خردمند چه داشتند، هم اکنون همه چیز بشکلی ژورنالیستی و سطحی و روزمره شده است.
بجز فیلمهای «متولد ماه مهر» و «اعتراض» و «آژانس...» به «نسل سوخته» هم اشاره می کنم که یکی از قربانیان واقعی این ماجراست؛ فیلمی که پروانه نمایش دارد اما در صدا و سیما نمی تواند پخش شود. این تناقض ها و یک بام و دو هواها ساخته ذهنی یا قدرت اجرایی یکسری مدیران آشکار و پنهان سینما و حوزه فرهنگ است
با این وجود این فیلم ساخته شده و اسمش در تاریخ سینمای ایران بعنوان یک فیلم سیاسی مهم باقی مانده است. البته فیلمهای مهم دیگری هم از این جنس هستند مثل «اعتراض» یا «متولد ماه مهر» ولی چه اتفاقی افتاد که در طول چند دهه، مشابه این فیلمها را دیگر نتوانستیم داشته باشیم؟
بجز فیلمهای «متولد ماه مهر» و «اعتراض» و «آژانس...» که اسم بردید من به «نسل سوخته» هم اشاره می کنم که یکی از قربانیان واقعی این ماجراست؛ فیلمی که پروانه نمایش دارد اما در صدا و سیما نمی تواند پخش شود. این تناقض ها و یک بام و دو هواها ساخته ذهنی یا قدرت اجرایی یکسری مدیران آشکار و پنهان سینما و حوزه فرهنگ است. با تغییر دولت ها، مدیرها هم عوض می شوند ولی اتفاقات در این عرصه ها یک عقبه ای دارد که همواره ثابت است و ان عقبه ثابت به نسبت زمان رشد نکرده و اطلاعاتش به روز نشده است. هم اکنون با وجود جذابیت آثار و همه امکانات و تنوع اجرایی که عوامل سینما و همینطور تلویزیون از نظر دانش پیدا کرده اند، هنوز اندر خم یکسری اتفاقات هستیم و گاهی فکر می نماییم کل توفیق ما در یک فیلم این بوده که یک پلان خاص را توانستیم بگیریم یا موفق شده ایم مجوز نمایش بگیریم. این ها تحقیر کردن سینمای ۴۰ ساله انقلاب است که اتفاقا یک موجود به بلوغ رسیده است.
چند سال پیش در دیداری که سینماگران با مقام معظم رهبری داشتند، ایشان گفتند که کلید توسعه کشور در دست سینما است و به نظرم اگر بررسی نماییم می بینیم که فشارها و حتی تنگ نظری ها در حوزه سینما از آن پس بیشتر شد در حالیکه این صحبت برای این عنوان شد تا تاکیدی باشد که عرصه سینما قدرت بروز پیدا کند. اگر بخواهیم برای مخاطبان مان در حوزه تخیل، آینده نگری و آینده پژوهی اتفاقی امیدبخش داشته باشیم، ابزارش سینما و نمایش است. اگر بخواهیم مساله ای را تذکر دهیم باز هم ابزارش سینما و نمایش است که می تواند آن تذکر را بشکلی جذاب به صورت فانتزی یا رئال ارائه نماید. وقتی این کار را به شکلی با دخالت فکر حداقلی خودمان هرس نماییم به نتیجه نمی رسیم. البته ممیزی در همه کشورها وجود دارد و حد و حدود تعریف شده ای هست ولی در اینجا تعریف واضحی برای این حد وحدود وجود ندارد و اگر تعریف قانونی هم داشته باشیم، در تفسیر و اجرا کاملاً متفاوت می باشد مثل قوانین قوه قضاییه که امکان دارد تفسیر قاضی نتیجه دیگری داشته باشد.
و سوال آخر، قبل از آنکه این ناآرامی ها در کشور بروز کند، خیلی از فیلمسازان از سختگیری ها و موانع برای گرفتن مجوز ساخت فیلم می گفتند و همین یکی از دلایلی بود که ساخت فیلم کمدی را رونق داد. از طرفی با تاکید مدیران بر حضور نسل جدیدی از فیلمساز، بنظر می رسد بیشتر آثاری از یک نوع خط فکری مقرر است تولید شوند. با عنایت به وضعیت خاصی که هم اکنون در جامعه وجود دارد و شرایطی که در سینما حاکم شده، مسیر آینده سینما به کجا می رسد؟
از آنجائیکه اطلاع جامعی نسبت به تولیدات ندارم، این را می توانم بگویم که بیشتر فیلمهای تولید یا اکران شده ی اخیر بویژه فیلمهای کمدی، محصول بازار داغ و زودبازده نمایش هستند. وقتی سرمایه گذار و تهیه کننده می بینند که به این شکل به نتیجه بهتری می رسد موضوعات کمدی رشد بیشتری پیدا می کند. ازاین رو معتقدم ابتدا باید کوتاهی ها و تقصیر خودمان را به گردن بگیریم چون به هر صورت کاری که حرفی داشته باشد حتما کتک خوردن و دردسر هم دارد. این ماجرا فقط برای این دوران هم نیست و در دوره های مختلفی بوده. این طور نبود که بگوییم یک دوران طلایی داشتیم که هر چه می گفتیم امکان تولید پیدا می کرد. نکته دیگر اینست که ما در همه ادوار بعد از انقلاب، این مورد را داشتیم که سیستم در قسمت فیلمسازی، از یکسری فیلمسازان حمایت می کرد. در گذشته درجه بندی هایی وجود داشت؛ یک سری «الف» ساز بودند و سالی دو بار حمایت می شدند، یکسری هم کمتر. هر وزیری و هر مدیری در هر دوره منویات خویش را دیکته کرده است.
آیا ایراد اساسی همین نیست که هرکسی در هر دوره ای به دنبال این بوده که فقط منویات خودش را پیاده کند؟
بله، این ایراد هم هست ولی به هر حال هر فرد برای کار خود قواعدی دارد. اما نکته اینست که اگر مقرر است مدیریت کلان محصولات متنوع فرهنگی و هنری را برعهده داشته باشیم و کمکی به فضای جامعه نماییم باید بزرگ منشانه تر و حکیمانه نگاه نماییم. در قسمت فرهنگی اول باید یک نگاه جامع وجود داشته باشد. باید برای تولید آثار خوب و جذاب و موثر هزینه مناسب نماییم، فیلم خوب که ساخته شود در هر دولتی با هر مدیریتی قابل احترام است و مخاطب که سرمایه توسعه فرهنگ و هنر است وقتی محصول خوب را می بیند احساس رضایت و رشد می کند.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب